وقتی داشتم عنوان پست رو تایپ میکردم مردد بودم بنویسم "برای فرزند دلبندم " یا "برای فرزند عزیزم". نمیدونم واقعا آیا این جنینی که تو دلم دارم عزیزمه یا دلبندم. بعد کلنجار رفتن با خودم به این نتیجه رسیدم که بهترین عنوان "برای فرزندم" هستش تا دروغی به خودم و البته به فرزندم نگفته باشم .
مخاطب این پست تو هستی که 14 هفته و 2 روزه خداوند به من هدیه کرده و هنوز جنسیتش رو نمیدونم ولی از همون لحظه ای که فهمیدم تو وجودم یک موجود داره پرورش پیدا میکنه یه نوع احساس ترس یا گناه سراسر وجودم رو فرا گرفته. خیلی سخته گفتن این حرف ولی ازت معذرت میخوام که بارها و بارها از ته دلم خواستم که کاش تو پا تو این دنیا نزاری دنیایی که مادری همچون من و پدری همچون حامد خواهی داشت. ازت معذرت میخوام که بدون اینکه لیاقت پدر شدن و مادر شدن رو داشته باشیم تو رو به وجود آوردیم بدون اینکه بخواهیم ذره ای تغییر در خودمون ایجاد کنیم تا تو درست تربیت بشی.
عاقلانه و منظقی که به رابطه من و پدرت نگاه میکنم تقریبا هیچ تفاهمی بینمون نمیبینم. بیشتر روزهایی که تو این هشت نه سال باهم داشتیم اوقات تلخی بوده و مقداریش یه رابطه خنثی مقدار اندکی هم شادی سطحی باهم داشتیم. ولی چه کنم نه راه پیش دارم نه راه پس. خیلی وقتها راجع به این موضوع فکر کردم که مقصر اصلی این انتخاب اشتباه کی بوده انتخابی که تو دوران نامزدی بارها و بارها برام ثابت شد که این فرد با من تفاوت های اساسی داره و هر بار خانواده و خودم رو مقصر اصلی یافتم.
فرزندم با همه این حرفها ازت میخوام که مادر خاطیت رو ببخشی که با انتخاب اشتباهش باعث شده تا شاید نتونی اونجور که باید شاد باشی.