همیشه تفاوتهای من و حامد خارج از خونه بیشتر خودشون رو اشکار میکنن و حالا که این خارج از خونه، خارج از شهر بوده تفاوتها بیشتر و بیشتر خودنمایی میکردن و ناراحتی های من هم بیشتر از قبل بودن. وقتی این اعصاب خردیها واسم پیش میاد یاد حرف اون بنده خدا میفتم که میگفت طالع تو آتشه و طالع شوهرت باد و این طبیعیه که باد آتیش رو شعله ورتر کنه. اگه طالع همسرت خاک بود آتیش رو خاموش میکرد. نمیدونم این طالع بینی ها چقدر درستن ولی تو زندگیم مصداق این حرف رو به وفور تجربه کردم. به هرحال این سفر هم با تمام تلخی ها و شیرینی هاش که کم هم نبود تموم شد و به سلامتی رسیدیم خونه.
و خدا رو شاکرم که صحیح و سالم رسیدیم و دلهره قبل سفرم بیخود بوده.
بالاخره طلسم هفت ساله شکست و من و حامد اولین مسافرت بعد شروع زندگی زیر یه سقف برامون جور شد اونم یهویی یعنی تقریبا دوهفته پیش و ما امشب عازم مشهد مقدس هستیم. و این درحالیه که با جیب خالی قلبا راضی به رفتن نیستم و فقط سماجت حامد باعث شده رضایت بدم. تنها امیدمون به پولیه که تو حساب حامده که سه هفته پیش واسه چک واریز کرده که طرف وصول نکرده. امیدوارم مسئله خاصی پیش نیاد و بهمون خوش بگذره. حس عجیبی دارم انگار که سفر بی بازگشتی دارم.