من و روزگار

ثبت خاطرات و اتفاقات زندگی

من و روزگار

ثبت خاطرات و اتفاقات زندگی

ادامه خاطره سقط

سوار ماشین که شدم هم از دل دردم هم از شدت خونریزیم خیلی کم شد رسیدیم بیمارستان و رفتم اورژانس مامایی. شرح وقایع دادم و بهم گفتن روتخت دراز بکش توسط ماما معاینه شدم که گفت داره دفع میشه که خودش هم کمک به دفع کرد چنان دردی گرفتم که با تمام وجود جیغ میکشیدم و گریه میکردم و پاهام از شدت درد میلرزید. صدام به قدری بلند بود که حامد و خواهر و مادرش بیرون از اورژانش صدامو میشنیدن. شدت درد و ناله من اجازه نداد ماما کارش رو کامل انجام بده و بهم گفت اگه چیزی مونده باشه باید کورتاژ بشی. بستریم کردن و بهم سرم وصل کردن ساعت حدود 9 بود که دیگه هیچ دردی نداشتم و راحت شدم.  چون نیاز به همراه نداشتم حامد و خواهر و مادرش به اصرار من رفتن خونه. قرار شد فردا بفرستنم سونوگرافی که اگه چیزی مونده باشه برم برای کورتاژ. ساعت 12 بود که به مامانم زنگ زدم و بهش گفتم صداش که خیلی غمگین بود خیلی ناراحت و نگران شد با حالی که پیدا کرد مطمئن شدم ازینکه صبح خبرش نکردم بهترین کار ممکن بوده.
نظرات 5 + ارسال نظر
آدینه پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 12:38

من دیگه داره گریه ام در میاد....
مراقب خودت باش...
بهتر یکم بدنت اروم تر میشه و تقویت....

عزیزمی دوست ندارم ناراحت کنم کسی رو.

آدینه پنج‌شنبه 24 دی 1394 ساعت 01:14

خدا رو شکر وضیعیت عممیت خوبه....
نیاز به ریکاوری داری یا نه میتونید اقدام کنید؟؟؟

ممنون گلم. چون کورتاژ شدم شش ماه باید صبر کنم کورتاژ نمیشدم سه ماه باید صبر میکردم.

آدینه چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 22:59

سلام زهرا....
وای خدای من...خیلی خیلی متاسفم....
ناراحت کننده بود...
چقدر درد کشیدی عزیزم...
الان وضعیت عمومیت خوبه؟؟؟؟

سلام عزیزم ممنون دوست خوبم اره خوبه خوب مثل روزهای قبل بارداری.

بانو چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 00:20 http://khaterateman95.blogsky.com

حالاا چرا خاستی بچه رو سقط کنی؟

بخاطر بارداری پوچ

مائورین چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 00:13 http://mysunsing.blogsky.com

انشاله دفعه بعد
ناراحت نکن خودتو حتما صلاح نبوده عزیزم

بله حتما حکمتی داشته

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.