صبح بهم گفتن صبحانه نخور که اگه سونو گفت بقایا رویت شده برای
عمل ناشتا باشم برای پر شدن مثانه بهم سرم زدن و رفتم سونو که
متاسفانه بقایای سقط مونده بود که بلافاصله بهم گفتن لباس
مخصوص اتاق عمل بپوشم سریع زنگ زدم حامد که بیاد که از شانس زنگ
زدم گفت بیمارستانم رفتم اتاق عمل و برای وصل کردن سرم خیلی درد
کشیدم چون میگفتن رگهام خیلی نازک هستن و مثل مویرگه شش جا رو
امتحان کردن که روی دست چپم بقدری درد داشت که با صدای بلند جیغ
کشیدم و اشکهام جاری شدن. این دومین درد شدیدم توی بیمارستان
بود این رگ گیری هم ناموفق بود و سراغ چند جا از دست راستم
اومدن که اونم تقریبا درد شدیدی داشت بازم فایده نکرد و از ساق
دستم رگ گیری کردن که بالاخره جور شد و بیهوشم کردن یهو دیدم یه
نفر با صدای بلند میگه خانم خانم اسمت چیه و درد شدیدی روی دست
راستم و ساق دستم احساس میکردم...
وقتی حامد و خواهرش اوردنم بخش (که یکم بعد خانم برادر کوچکم هم
رسید) پرستار گفت داخل بدنت گاز هست که عصر توسط رزیدنت باید
خارج بشه که عصر که رزیدنت گاز رو از بدنم خارج کرد سومین درد
شدید بود که سراغم اومد.
درد روی دستم که باد کرده بود و اجازه تا کردن انگشتامو بهم
نمیداد کلافه م کرده بود و اشکمو جاری کرده بود. بعد از ملاقات
همراهای ظهر رفته بودن و خانم برادر بزرگم پیشم مونده بود که با
کمکش لباسهامو عوض کردم و تونستم برم دستشویی و خودمو تا حدودی
تمیز کنم. ساعت شش و نیم عصر به بعد خیلی عمیق خوابیدم. فردا هم
به امید خدا مرخصم.
سلامی به شیرینی دلتون خیلی خوشحال شدم دوباره به وبتون اومدم
خیلی دوست دارم پیش منم بیاین مرسی از لطفتون
89658
سلام سحر خانم ممنونم از همراهیتون چشم حتما سر میزنم