من و روزگار

ثبت خاطرات و اتفاقات زندگی

من و روزگار

ثبت خاطرات و اتفاقات زندگی

دلمو بدجور شکست

وقتی ساعتی بعد از اذان مغرب از سرکار میرسه خونه و سراغ دیس میوه مهمونی عصر که برای مامانمینا اورده بودم میره و یه موز برمیداره متوجه میشم که مثل همیشه میخواد قسمتی از موز رو به زور به خوردم بده فوری بهش میگم که من اصلا میل ندارم و قبل از اومدنت یکیشو خوردم به حرفم اهمیتی نمیده و به سمتم میاد که به خاطر این رفتارش که هفت ساله با اینکه میدونه خوشم نمیاد اعتراض میکنم و میگم چندبار بگم وقتی میل به چیزی ندارم نمی تونم بخورم. بهش بر میخوره و بلافاصله میگه مهمونی دادی خسته شدی خستگیت رو سر من خالی میکنی. حرفش رو دلم سنگینی میکنه و سکوت میکنم سفره رو پهن میکنم و سوپی رو که مامانم اورده بود رو واسه شام میارم کمی میخوره و میره واسه خودش نیمرو  درست میکنه بهونه هاش تمومی نداره اینبار به اینکه چرا واسش خودم شام نپختم غر میزنه. میگه دوست دارم دستپخت زنم رو بخورم از اعتراض ها و حرفهای غیرمنطقیش و تیکه هاش اشک تو چشمام جمع میشه و میگم الهی زنت بمیره از دستش راحت بشم که میگه الهی امین. سکوت میکنم و اشکام جاری میشه. انقباضات رحمم به خاطر حاملگی پوچ که هنوز تخلیه نشده ازارم میدم. وضعیتی که اصلادرک نمیکنه تو چه شرایطی هستم و بجای دلداری دادن سوهان روحم میشه. این زندگی و ادماش لیاقت پدر و مادر شدن رو ندارن  توانایی خوشبخت کردنش رو ندارم ولی چاره ای نیست نمیشه باهاش مقابله کرد. میدونم اگر هم به اشتباهش پی ببره اصلا نباید منتظر معذرت خواهی و دل بدست اوردنش بمونم کاری که تو این هفت اصلا انجام نداده. معمولا بعد از اومدن خانواده من به خونمون ازین دعواها خیلی پیش اومده با اینکه از دست و دلبازیش خبر دارم و میدونم ازشون بدش نمیاد ولی علت این رفتارش رو نمیدونم.

نمیدونم چه عنوانی مناسب این یادداشته؟

فقر خیلی بده بدتر از فقر اینه که فقیر نباشی و مثل فقرا زندگی کنی. چیزی که یک عمر یه مرد سر زن و بچه ش اورده.

معافیت برادرم

امروز معافیت پزشکی ته تغاریمون تایید شد به لطف خدا (به خاطر بیماری نقرس). خوشحالیم بخاطر معافیت ناراحتیم بخاطر بیماریش.

دلم گرفته

چرا اکثر ما ادم ها نمی خواهیم اشتباهاتمون رو قبول کنیم و با کارهای اشتباهی که انجام میدیم موجب آزار نزدیکانمون میشیم. این موضوع تو خانواده من به شدت وجود داره و خیلی هامون با وجود قبول رفتار اشتباهمون یا نمیخواهیم یا نمی تونیم خودمون رو عوض کنیم که لااقل مقداری از مشکلات یا فشارهایی که رو نزدیکانمون هست کم کنیم. این مسیله فقط به خانواده م ختم نمیشه بلکه با حامد هم همین مشکل رو داریم اینکه تو سوز سرمای زمستون شهرمون کاپشن نمیپوشه. ازینکه ذره ای به خودش ارزش قایل نیس عذابم میده.

تایید بارداری پوچ

حاملگی پوچ دیروز تایید شد.